عشق حقیقی

همه چی هست!!!

سلام خداجونم

این بار می خوام از حضورت بنویسم.تازه درکش کردم!! و چقدر زیبا و نازیبا

 بود!

تازه متوجه این شدم که تو همیشه باهامی . همیشه منو نگاه می کنی .

 همه ی حرف هام رو گوش میدی و همیشه منتظرمی!

در تمام مدت روز و شبم تو منتظرمی که من هم نگات کنم . باهات حرف

 بزنم . بهت بگم که چقدر دوستت دارم. راستی اگه نماز رو واجب نمی کردی

 من چند بار در روز  رو به سمت تو می کردم؟

تمام طول شب که خوابم تو منو نگاه می کنی - با مهربونی همیشگیت- و

 من غرق خوابم . ولی تو هیچ وقت نمی خوابی!

وقت نماز صبح که میام طرفت تو با لبخند منو نگاه می کنی. چون تو منو

 خیلی دوست داری و وقتی میام که باهات حرف بزنم خوشحال میشی!

 ولی من احمق دورکعت تند می خونم و میرم که بخوابم!!!

ولی تو باز منتظرم می مونی.

صبح که از خواب بلند میشم بدو بدو دنبال کارهام میرم و در همه حال تو منو

 نگاه می کنی و باز منتظرمی !

وقت نماز ظهر دوباره لبخند می زنی و از اومدنم خوشحال میشی ولی من

 تند نمازم رو می خونم و میرم دنبال بقیه کارهام.

ولی تو خسته نمیشی و باز منو نگاه می کنی و باز من ................!

افسوس و صد افسوس که من اینقدر بدم!!!!

همین حالا هم تو داری نگاهم می کنی و میگی : بنده ی من تو چه خوب

 باشی چه بد این خدای مهربون دوستت داره و بهت عشق می ورزه!

" خدایا منو مثل عارفان درگاهت به مقام درک حضورت نائل بگردان و کمکم

 کن که در پس غبار کارهای روزمره ام  نور نگاهت رو ببینم و اینقدر غفلت زده

 نباشم.شنیدم بندگان خاصت در همه احوال به یاد تواند خالصانه ازت می

 خوام منو هم مثل اونها کنی"

عاشقانه دوستت دارم ای دوستدار بندگان.

تاريخ شنبه 7 آبان 1390برچسب:,سـاعت 19:10 نويسنده رها
яima