عشق حقیقی

همه چی هست!!!

زمستاني سرد کلاغي غذا نداشت تا جوجه هايش را سير کند گوشت بدن خود را جدا ميکرد و به جوجه هايش ميداد تا بخورند
زمستان تمام شد کلاغ مرد اما بچه هايش نجات پيدا کردند و گفتند خوب شد که مرد و از اين غذاي تکراري راحت شديم
اينست واقعيت تلخ روزگار ما...!!!!  

تاريخ دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 14:43 نويسنده رها
http://img4up.com/up2/17734562014152613498.jpg

فرقـی نمـی کند
بگویم و بدانـی
یا ...
نگویم و بدانـی
فاصله دورت نمی کند
در خوب ترین جای جهان جا داری
جایـے که دست هیچ کسـی به تو نمـی رسد.:
دلــــــــــــــم

تاريخ شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 14:4 نويسنده رها

چشم و ابروي تو زيباست خودت مي داني
چشم مردم به همين هاست خودت مي داني
عشق يعني هوس و شهوت و خودخواهي محض
البته واضح و پيداست خودت مي داني
دل ديوانه ي من خانه خراب غم توست
شک نکن اين هم از آنهاست خودت مي داني
من نه ، مجنون هم اگر بود نمي شد عاشق
شهر وقتي پر ليلاست خودت مي داني

تاريخ پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 13:32 نويسنده رها

یک پسر کوچک از مادرش پرسید : چرا گریه می کنی

 

مادرش به او گفت : زیرا من یک زن هستم . پسر بچه گفت : من نمی فهمم

مادرش او را در آغوش گرفت و گفت : تو هیچگاه نخواهی فهمید

بعدها پسر کوچک از پدرش پرسید : چرا مادر بی دلیل گریه می کند.

پدرش تنها توانست به او بگوید : تمام زن ها برای هیچ چیز گریه می کنند.

پسر کوچک بزرگ شد و به یک مرد تبدیل گشت ولی هنوز نمی دانست چرا زن ها بی دلیل گریه می کنند

بالاخره سئوالش را برای خداوند مطرح کرد و مطمئن بود که خدا جواب را می داند و او از خدا پرسید :

خدایا چرا زن ها به آسانی گریه میکندد؟

خدا گفت زمانی که زن را خلق کردم می خواستم که او موجود به خصوصی باشد بنابراین شانه های او

را آن قدر قوی آفریدم  تا بار همه دنیا را به دوش بکشد. و همچنین شانه هایش آن قدر نرم باشد که به

بقیه آرامش بدهد.

من به او یک نیروی درونی قوی دادم تا توانایی تحمل زایمان بچه هایش را داشته باشد و وقتی آن ها

بزرگ شدند توانایی تحمل بی اعتنایی آن ها را نیز داشته باشد.

به او توانایی دادم که درجایی که همه از جلو رفتن نا امید شده اند او تسلیم نشود و همچنان پیش برود.

به او توانایی نگهداری از خانواده اش را دادم حتی زمانی که مریض یا پیر شده است بدون این که

شکایتی بکند.

به او عشقی داده ام که در هر شرایطی بچه هایش را عاشقانه دوست داشته باشد حتی اگر آن ها به

او آسیبی برسانند.

به او توانایی دادم که شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصیرات او بگذرد و همیشه تلاش کند تا

جایی در قلب شوهرش داشته باشد.به او این شعور را دادم که درک کند یک شوهر خوب هرگز به

همسرش آسیب نمی رساند اما گاهی اوقات توانایی همسرش را آزمایش میکند و به او این توانایی را

دادم که تمامی این مشکلات را حل کرده و با وفاداری کامل در کنار شوهرش باقی بماند.

و در آخر به او اشک هایی دادم که بریزد . این اشک ها فقط مال اوست  و تنها برای استفاده اوست در

هر زمانی که به آن ها نیاز داشته باشد . او به هیچ دلیلی نیاز ندارد تا توضیح دهد چرا اشک می ریزد.

خدا گفت : زیبایی یک زن در چشمانش نهفته است زیرا چشم های او دریچه روح است و در قلب او جایی

که عشق او به دیگران در آن قرار دارد.

تاريخ سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 17:37 نويسنده رها

اگه گریه کنی میگن کم آوردی

 

اگه بخندی میگن دیوونس

اگه دل ببندی تنهات میذارن

اگه عاشق بشی دلتو میشکنن

 

با این حال

 

باید لحظه ای گریست

دمی را خندید

ساعتی را دل بست

و عمری عاشقانه زیست ...........

تاريخ سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 17:33 نويسنده رها

 

 

عشق غیر از تاولی پر درد نیست/

هرکس این تاول ندارد مرد نیست

آمدم تا عشق را معنا کنم

 بلکه جای خویش را پیدا کنم

 آمدم دیدم که جای لاف نیست

 عشق غیر از عین و شین و قاف نیست

 

تاريخ یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 21:26 نويسنده رها

واااااااي خداي من امروزخيلي خوشحالم.

نتايج كنكور اومد.175 شدم.اصلافكرشو نميكردم.

خداياشكرت

تاريخ پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 12:40 نويسنده رها

تا ي ربع ديگه نتايج مياد.دارم ميميرم ازدلشوره.

خدااااااااااااااااااااجون.هوامو داشته باش

تاريخ چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 13:29 نويسنده رها

سلام.

فردانتايج اوليه كنكورمياد

خيلي ميترسم

واسم دعاكنيد................[تصویر: 63.gif][تصویر: 63.gif][تصویر: 63.gif]


تاريخ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 21:31 نويسنده رها

میگما.... تا حرف از صداقت شد... صدا قطع شد....!

 

نزن مگه مجبوری از چیزی که سرت نمیشه حرف بزنی...؟؟

تاريخ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 14:25 نويسنده رها

در سقوط هم می توان

با شکوه با صلابت

وزیبا بود

این را ابشار گفت

تاريخ پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 18:25 نويسنده رها

 

دیوانگی بد نیستـ

هوس کرده ام

چنان گیــــــج شوم از تو

چنانـ مست شوی از من

که زمین سرگیجــــــه بگیرد

و اشتباهی سالی سیصد و شصت و شش دور بگردد

یکـــ روز اضافــــه تر دور ِ تو

 

 

تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 11:14 نويسنده رها
яima